میخواهم شعر بگویم اما بغض فرو خورده گلویم را می فشارد
از چه بگویم از که بنویسم
که مرثیه درد ورنج ندارد
دیگر همه مرثیه خوان شده اند
مداحی میکنند ودر دل اه میکشند چرا؟
صفا وصداقت وعشق قربانی شده اند
قربانی که نه سلاخی شده اند
کجا ؟
در گذر تزویر ما
در فراسوی پوچی گری
در غربت قریب ریا وتظاهر
در این میان همه دو دستی سرشان را گرفته اند
ومن هم که کسی انرا از روی گردنم بر ندارد؟!
که من بی سر چه خواهم کرد
:: موضوعات مرتبط:
اجتماعی-انتقادی -پیشنهادی ,
علمی-فرهنگی -هنری-ورزشی ,
محلی-منطقه ای ,
,
:: بازدید از این مطلب : 788
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0